ترجمه و شرح نامه اي از امام علي (ع) به مالک اشتر

ساخت وبلاگ

يکي از مهم ترين عهد نامه هاي علي ( ع) عهد نامه اي است که به اشتر نخعي آنگاه که والي مصر بوده است؛نوشته است. علي رغم اين که اين عهد نامه در چهارده قرن پيش نوشته شده است نه اينکه هيچ از عظمت و ابهت آن کاسته نشده است بلکه هرروز  به شکوه آن افزوده مي گردد.به راستي راز ماندگاري  اين نامه و اين فرمان  چيست؟به نظرميرسد   يکي از پاسخهايي که مي توان به اين پرسش داد اين است که اهميت اين نامه به دليل پيامهاي نهفته در آن است.ومي توان گفت که اين نامه به اين  دليل مهم است که دربر دارنده مانيفست حکومت هاي مردم سالار  است .يعني پيش از آنکه ساز مانهاي مدافع حقوق بشر وجود داشته باشد وحقوقداناني چون آيزايا برلين وپوپروجامعه شناساني چون ماکس وبر وجود خارجي داشته باشند،اين پارساي شب و شير روز ؛اين چنين روشن و درخشان در دل تاريکي ها وناداني ها با علم خود و دانايي خود سخن از جامعه اي به ميان آورده است که انسان مدار و محور اوست.اين عهد نامه بر اساس چاپ استاد فقيد دکتر سيد جعفر شهيدي پنجاه و سومين عهد نامه و در عين حال يکي از زيبا ترين عهد نامه هاي آن حضرت در فصاحت و بلاغت است.و از آنجا که اين عهد نامه يکي از طولاني ترين نامه ها و فرمان هاي مولا ست از آوردن متن عربي اجتناب و به ترجمه و شرح اين نامه و فرمان تاريخي در حد وسع و توان خود قناعت ورزيده و خوانندگان عزيز وبلاگ خود را جهت ملاحظه متن عربي به چاپ نهج البلاغه (1369)ارجاع مي دهم.و اکنون ترجمه و سرح اين عهد نامه.


                                                          و از عهد نامه آن حضرت است که درود بر او باد


که براي اشتر نخعي نوشت؛آنگاه که اورا والي مصر گردانيد ؛واين زماني بود که کار امير آن ولايت(محمد پسر ابو بکر)دچار آشفتگي گرديد؛و آن دراز ترين عهد نامه است و از همه نامه هاي امام زيبايي هاي بيشتر دارد.


                                         بنام خداوند بخشايشگر مهربان


اين فرماني است از بنده خدا ،علي امير ايمان آورندگان؛به مالک اشتر پسر حارث،در پيماني که با او مي بندد؛هنگامي که وي را والي مصر قرار مي دهد تا خراج آن ديار را فراهم آورد؛و با دشمنان پيکار نمايد و کار مردم مصر را به سامان آورده و شهر هاي آن را آباد گرداند.


او را فرمان مي دهد به خويشتن باني و ترس از خدا؛و برگزيدن بندگي خدا بر ديگر کارها،و پيروي آنچه در کتاب خود فرمود؛از واجبات و سنت ها که کسي جز با پيروي آن راه نيک بختي را نپيموده است.و کسي جز با نشناختن و ضايع ساختن آن بدبخت نبود و اينکه خداي پاک و بي عيب را ياري کند به دل و دست و زبان،چه او (که بزرگ است نام او)ياري هرکس را که يار او باشد   پايندان است.؛و ارجمندي  آن کس که -دين-او را ارجمند سازد پذيرفته است.


و به او مي فرمايد تا نفس خود را از پيروي آرزو ها و زياده خواهي هاباز دارد؛وهنگام سرکشي ها و لجام گسيختگي ها به فرمانش دارد که«همانا نفس به بدي فرمان مي راند ؛جز که خدا رحمت آرد.»


و سپس؛اي مالک(اشتر نخعي)بدان و هشيار باش که من تورا به شهرهايي گسيل مي دارم و مي فرستم؛که دستخوش دگرگوني ها گرديده؛و گاه داد و گاه بيداد رفته؛و مردم در کارها چنان مي نگرند ،که تو در کار واليان پيش از خود مي نگري،و درباره تو چنان سخني بر زبان مي رانند ،که تو درباره آنان برزبان مي راني.و نيکو کاران را به نام نيکي که خدا از ايشان بر زبانهاي بندگانش جاري مي سازد توان شناخت.


پس دوست داشتني ترين اندوخته خود را کردار نيک بدان،و بر هواي نفس خود فرمان بران،و بر نفس خود بخل بورز و سخت گيري کن و زمام و افسار آن رادر آنچه برايت روا نيست رها مکن،همانا بخل ورزيدن بر نفس داد آن را دادن است،در آنچه دوست دارد يا نا خوش انگارد.و مهرباني بر رعيت و دوستي با آنان و مهرباني با همگان را براي خود همانند پوششي گردان.براي آنان همانند ددي مباش که دريدن آنان را غنيمت شماري؛چرا که براستي رعيت بر دو دسته اند؛گروهي برادر ديني تو هستندوگروهي ديگر در آفرينش همانند تو اند.لغزشي از آنان سر مي زند،و يا بيماري و مرض بر آنان عارض ميگردد؛خواسته  و نا خواسته خطايي بر دستشان مي رود؛خطايشان را ناديده انگار و از گناهشان در گذر؛چنانکه دوست داري خداوند لغزش ها و خطاهاي تو را ناديده انگارد و از گناهانت درگذرد،چه تو برتر آناني(بر آنان فرمان مي راني و قدرت در دست توست)همان طوري که خداوند نيز که ولايت و حکومت و سرپرستي ديگران را به تو سپرده است از تو بر تر است.و او به سامان آوردن کارشان را از تو خواست؛و آنا ن را وسيله سنجش تو قرار داد.و خود را آماده پيکار و نبرد با خدا مکن که تاب کيفر او بر نتواني؛و خود را بي نياز از بخشش و آمرزش او نخواهي يافت.از بخششي که مي کني پشيمان مباش و بر بادافره آنان شادمان مشو؛وبر خشمي که تواني خود را از آن برهاني ؛شتاب مکن.و مگو مرا گمارده اندو من مي فرمايم،و اطاعت امر را مي پايم.چه اين کار دل را کدر و تيره و سياه کندو دين را پژمرده و تباه مي گرداند و سبب نابودي نعمت است،و بلا و آفت را نزديک مي گرداند؛و اگر قدرتي که از آن بر خورداري؛سبب خود بزرگ بيني تو گردد؛به بزرگي حکومت و قدرت خدا بنگر که از تو برتر است.و قدرت و سيطره اي را که بر تو دارد وتو را بر آن قدرت نيست،بنگر؛که چنين نگريستني بر سرکشي و فزون خواهي تو لگام مي زند و تندي و تيزي تو را فرو مي نشاند وعقل رفته ات را به جاي باز مي گرداند.


بپرهيز و دوري کن از اينکه خود را هم نبرد خدا خواني؛و در کبريا و بزرگي خود را همانند او داني؛که خداوند هر سرکشي را خوار مي گرداند و هر خود بيني را بي مقدار .داد خدا ومردم و نزديکانت را از خود بده؛وآن کس را از رعيت خود که دوست داري؛که اگر داد آنان را ندهي ،در حق آنان ستم ورزيده اي و آن کس که در حق بندگان خدا ستم روا دارد،خدا به جاي بندگانش با او دشمني ورزد،و آن را که خدا دشمن گيرد ،برهان او را نپذيرد و او با خدا سر جنگ دارد؛ تا آنگاه که از ستمگري خود باز گردد و باز گشت نمايد.و هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن،نعمت خدا را دگرگون نمي کند،و کيفر اورا نزديک نمي گرداند،که خداوند شنواي دعاي ستمديگان و در کمين ستمکاران است.


و دوست داشتني ترين کارها در نزد تو بايد آن باشد که نه از حق بگذرد و نه از آن فرو ماند؛بلکه عدالت را فراگيرد و رعيت را دلپذير آيد؛چرا که ناخرسندي و ناخشنودي همگان ،ناخرسندي نزديکان را بي اثر گرداندو ناخرسندي نزديکان ؛خشم همگان را زياني نرساند.و در روزگار فراخي،بار نزديکان بر والي از همه افراد رعيت بيشتر سنگيني مي کند؛و در روزگار بلا و گرفتاري ياري نزديکان ازهمه کمتر ،و دادگري از همه ناخوشتر مي دارند؛و چون درخواست کنند ،بيش از ديگران مي گيرند ،و به هنگام عطا کمتر از ديگران سپاسگزارند،و چون به آنان ندهند دير تر از همه عذر مي پذيرند؛و  در روزگار سختي،شکيبايي آنان از ديگران کمتر است.و همانا آنان که چون ستون دين را پشتيبانند،و سبب انبوهي و اجتماع مسلمانان و آماده پيکار و ستيز با دشمنان،عامه مردمانند.پس بايد بيشتر به آنان توجه کني  و بيشترين گرايشت به سوي آنان باشد.


و از رعيت آن کس را از خودت بيشتر دور بدار و با دشمن باش ،که بيشتر از مردم عيب جويي مي کند؛که همه مردم داراي لغزش ها و عيب هايي هستند؛و والي از هرکس نسبت به پوشيدن آنها سزاوارتر است.


پس شايسته نيست آنچه را بر تو نهان است(از عيوب مردم)آشکار گرداني،و شايسته آن است ،آن را که بر تو پيداست بپوشاني،و داوري در آنچه از تو نهان است با خداي است.پس چندان که مي تواني زشتي و عيوب مردم را بپوشان تا آن را که دوست داري بر رعيت پوشيده ماند،خدا بر تو بپوشاند.هرکينه اي را که از مردم داري بگشاي و رشته هر دشمني را پاره نماي.و خود را از آنچه برايت آشکارو پيدا نيست نا آگاه گير و شتابان گفته سخن چين را مپذير ،که سخن چين تزوير گري مي کند ؛گرچه خود را همانند خير خواهان مي سازد.


ودر کارهايت با انسان بخيل راي مزن و با او مشورت مکن؛که تو را از نيکو کاري باز مي گرداند،و و از درويشي و تنگدستي مي ترساند؛و با ترسو نيز راي زني مکن که در کارها سستت نمايد؛و نه با آزمند و فزون خواه و تکاثر طلب که فزون خواهي را براي تو مي آرايد.


 


 


 


 

ترجمه قرآن به زبان ساده...
ما را در سایت ترجمه قرآن به زبان ساده دنبال می کنید

برچسب : ترجمه و شرح مجانی الحدیثه,ترجمه و شرح بدایه الحکمه,ترجمه و شرح جواهر البلاغه,ترجمه و شرح نهج البلاغه,ترجمه و شرح نهایه الحکمه,ترجمه و شرح شواهد الربوبیه,ترجمه و شرح دعای عهد,ترجمه و شرح المجانی الحدیثه,ترجمه و شرح حدیث معراج,ترجمه و شرح صحیفه سجادیه, نویسنده : 5aminbakhshi528 بازدید : 232 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 1:02